مهرانمهران، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

نفس مامان و بابا...مهران

شب یلدایی کهن ایرانی

بیایید به جای حیف و میل میوه ها و طراحی هندوانه.... سنت های اصیل ایرانی را برای فرزندانمان به یادگار بگذاریم. از خودم:)))))))))    آیین های جشن شب یلدا یکی از آیین های شب یلدا در ایران، تفال با دیوان حافظ است. مردم دیوان اشعار لسان الغیب را با نیت بهروزی و شادکامی می گشایند و فال دل خویش را از او طلب می کنند. در برخی دیگر از جاهای ایران نیز شاهنامه خوانی رواج دارد. بازگویی خاطرات و قصه گویی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها نیز یکی از مواردی است که یلدا را برای خانواده ایرانی دلپذیرتر می کند. اما همه اینها ترفندهایی است تا خانواده ها گرد یکدیگر آیند و بلندترین شب سال را ب...
29 آذر 1394

عقدکنان دختردایی یاسمن

قربون تیپت برم گل پسر که با کت و شلوار و کراوات انقدر خوردنی میشی. دختردارا دلتون بسوزههههههههه...جای همگی خالی دعوت بودیم تالار برای عقدکنان. حسابی خوردیم و خندیدیم و قر دادیم. با مهران همش توی راه تالار مردونه به زنونه و برعکس بودیم. یا بابا رضا دم در منتظر مهران بود و یا مامان بهنوش دم در منتظر...گل پسر درخواست داشت که بره پیش بابا یا برگرده پیش مامان.البته اعتراض هم داشتی مامان جون که چرا چراغهای سالن رو خاموش میکنن گه گاه. الحق و والانصاف هم که چه عروس و داماد باحال و هنرمندی داشتیم. خیلی زیبا برامون رقص ترکی شون رو به نمایش گذاشتن. ایشالله تو هم یاد بگیری گل پسر قند عسل. دراینجا هم دختردارا دلتون بسوزه لطفا!! ...
28 آذر 1394

سهل انگاری مامان، شیطنت مهران، شله زرد عمه جون!!

پسر گلم خیلی خداوند رو شاکرم از این بابت که اتفاقی که برات افتاد میتونست خیلی خیلی بدتر از این باشه و از طرفی هم هیچوقت خودم رو نمیبخشم که تو و توانایی ها و البته شیطنتها رو دست کم گرفتم که تونستی بری دم اپن، پشتی ها رو بندازی و ازشون بری بالا و دستای کوچولوت رو برسونی به اتویی که مامان تازه خاموشش کرده بود و انتهای انتهای کانتر گذاشته بود تا چند ثانیه بره لباسای اتو شده رو آویزون کنه و برگرده. دست کوچولوت رو سوزوندی مادر. انگار آتیش افتاده به دلم.چقدر گریه کردی و جیغ کشیدی...خودمم برای اولین بار نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم. اتو خیلی داغ هم نبود ولی برای تو بود گل پسرم. یه تاول بزرگ کف دستت زد و تمام نوک انگشتای دست چپت که باهاش کف اتو رو لم...
28 آذر 1394

آبابابا...آماماما

و اینست لقب جدید بابا و مامان ...گل پسرمون خیلی شیک صدا میزنه تازگیا بابا و مامانشو...آبابابا...یعنی بابا و آماماما یعنی مامان. حالا پسرکم خیلی به خودت سختی نده...همون آما و آبا هم خوب بودا....تشنه اینم که ببینم با اون صدای نازت چه جوری میخوای بلبل زبونی و شیرین زبونی کنی برامون. قربونت برم یادت نره دوست داریم نفس آماماما و آبابابا
18 آذر 1394

مهران جیغ جیغو!!

آخ که چه پسری داریم ما. هنوز که حرف نمیزنی عزیزدلم ولی تمام حرفامون رو متوجه میشی و عکس العمل نشون میدی. حتی اگه بهت بگم برو پوشکت رو بیار که عوضت کنم متوجه میشی و زودی میری و از توی کشوی کمدت میاریش....آخ آخ ...آبرومون رفت...الان همه میفهمن که ما هنوز از پوشک استفاده میکنیم..... ولی امان از وقتی که یه چیز کوچیک رو بخوای و یه کم معطل بشی تا به دستش بیاری پسرکم. خونه رو میذاری رو سرت با جیغای بنفشی که میکشی...ولی تا نازت رو میخریم و قربون صدقه ت میریم، چشمات رو میبندی و خودتو لوس میکنی که بغلت کنیم و قضیه تموم بشه و بره...چقدر هم که زود همه چی رو فراموش میکنی قربونت برم. کاش ما بزرگترا هم به همین راحتی از مسایل میگذشتیم و انقدر خودمون رو ا...
14 آذر 1394
1